-
من و شاگردام
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 19:36
سلام. چه دنیای شیرینیه دنیای بچه ها. اگه یادتون باشه گفته بودم تو دبستان دانش بیش از ۴۰۰ تا شاگرد دارم. از میان اینا بعضیاشون روزای جمعه میان مسجد به صورت خصوصی باهاشون کار میکنم البته روخوانی قرآن. واقعا علاقه مند هستن. حتی یه روز که یکیشون مسابقه داشت و تو تیم منتخب مدرسه بود بازم اومده بود کلاس و کلاس رو بر مسابقه...
-
فلسطین غرق در خون و آتش
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1386 10:42
سلام. فلسطین غرق در خون شده و همه دارن فقط نگاه می کنن. شاید ما طاقت دیدن این مطالب و عکس های وحشتناک رو نداشته باشیم اما همین کودکان و همین مادران و همین مردم روزانه این بلاهابر سر خودشون میاد. یه خواهش دارم ازتون که تا میتونیین براشون دعا کنین. این هد اقل کاریه که میتونیم انجام بدیم. خبرگزاری فارس: مدیرکل اداره آب و...
-
عید قربان
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 12:05
سلام. اومدم که پیشاپیش عید سعید قربان رو به همتون تبریک بگم. حال بگم .؟ خب: عید قربان بر همهی شما مبارک باد علی الخصوص حاجیانی که در مکه هستند. از خدا می خوام که به همه ی ما توفیق رفتن به خونش رو عطا کنه. اللهی آمین. خب گفتم. حال یه چیز دیگه: میدونید قربانی کردن چقدر ثواب داره!!!!؟هر کی بعد از نماز روز عید قربان...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1386 12:13
سلام. امروز بعد از مدت ها یه فرصتی شد که بیام یه سری به وبلاگ قحطی زدهم بزنم. یه سری هم به ای دیم زدم که یکی از دوستام که الان تو مالزیه و برای خلبانی رفته اونجا برام پیغام داده بود : emrooz dige moallem faghat negah kard va man havpeyma ro khodam kamelan neshoondam. گفتم شاید براتون جالب باشه نوشتم. اما بعد: می خوام...
-
مهد قرآن
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 10:54
سلام. این روزا خیلی دیر به دیر فرصت می کنم بیام. خیلی سرم شلوغه از صبح تا شب تو هفت جای مختلف کلاس دارم . بیشترشون کلاس قرآنه. شاگردام هر کدوم یه دنیایی هستن. یکیشون اول با گریه میومد و از من می ترسید ولی الآن باید با گریه ببرنش چون حاضر نیست ولم کنه . یکی از شاگردام تو دبستان دانش زنگ تفریح از پشت پنجرهی دفتر داشت...
-
عید
سهشنبه 24 مهرماه سال 1386 12:37
سلام. عید سعید فطر رو به همه ی دوستانم و خوانندگان وبلاگم و همچنین همه ی مسلمانان تبریک میگم. امیدوارم طاعات و عبادات شما مورد قبول حق واقع شده باشه. البته باید ببخشید که خیلی دیر دارم تبریک میگم اما همیشه میشه برای دوستات آرزوهای خوب کنی. به قول معروف ماهی رو هر وقت از آب بگیری خفه میشـ . . . ! ببخشید . . تازه ست....
-
شیوه های کلاس داری
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 01:37
سلام. اول: قبل از هر چیز فرا رسیدن ماه مبارک رمضون رو به همتون تبریک می گم و از خدا می خوام که هممون با دست پر این ماه رو به پایان برسونیم. دوم: شروع سال تحصیلی رو به همه ی دانش آموزان و معلمای مهربون تبریک می گم همچنین به همه ی کسانی که در امر آموزش سهیم هستند. و یه تبریک خصوصی به کوچولو هایی که امسال سال اولی هستن....
-
تابستون
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 11:03
سلام. خیلی دیر به دیر میام. صبر کنین از اول مهر به بعد مرتب میام. نمیدونید که چه تابستون پر ماجرایی داشتم چه قدر فراز و نشیب داشتم. هی می خواستم مثل یه گل بشکفم اما دوباره پژمرده شدم دوباره یه کم جون گرفتم اما دوباره . . . حالا کم کم دارم خشک می شم اینا رو هیج جا نگفتم فقط اینجا میگم و دلم رو خالی می کنم. چون نمی...
-
رموز موفقیت
دوشنبه 8 مردادماه سال 1386 23:10
سلام دوستان خوبم . نزدیک دو ماهه که سر و کلم پیدا نشده. خودتون باید ببخشین. تو این دو ماه اتفاقای زیادی برام افتاده که اگه بخوام بنویسم خیلی طولانی میشه. به همین دلیل بی خیال.اما به رموز موفقیت پی بردم براتون می نویسم. البته یه جایی خوندم از خودم نیست( تا نگن امانت دار نیستی ) خب اینم رموز موفقیت: رموز موفقیت رقیب...
-
دومان و پویان
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 12:08
سلام. این دفعه خبرای خوبی از دومان کوچولو دارم. دیشب رفتم برج آرموس یه سر به شاگردم سینا بزنم دیدم دومان از تهران برگشته و تو حیاط داشت بازی می کرد اولین بار بود بعد از حادثه می دیدمش خیلی بهتر شده بود و اون جور که می گفتن نبود لب و بینی و یک طرف و نیم صورتش سالم بود و از آخر سمت چپ صورتش سوخته بود که داشت بهتر می شد...
-
نهم خرداد
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 20:40
سلام. امروز موضع پایان نامه ام رو که انتخاب کرده بودم تایید کردن و ان شاء الله سال آینده باید بنویسم و تحویل دانشگاه بدم. چون ما پاین امسال باید موضوع رو تحویل بدیم و سال آینده که سال آخر دانشگاهمه تزم رو تحویل بدم. موضوع تز من : ( حقوق الاطفال فی الاسلام ) هست . البته باید کاملا به زبان عربی بنویسم که یه کم مشکله...
-
تولد
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 12:08
سلام. قرار بود نیام ولی خواستم یه چیزی بگم البته یکی دو روزی گذشته ولی اشکال نداره. اول خرداد روز تولد من بوده و من !. . .؟ ۶۲ . . . ۶۳. . یه لحضه صبر کنین با انگشتام بشمارم. . . . . . . . . ۱ / ۳ / ۸۶ ... میشه . . . ۲۴ ساله . . . آره من ۲۴ ساله شدم. . . فکر کنم .... آره درسته خب من بیست و چهار ساله شدم و این روز رو...
-
امتحان
چهارشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1386 12:09
سلام. هفت خوان امتحان شروع شد و مدتی سر و کله اینجانب توی درس و کتاب خواهد بود. از شما دوستای عزیزم هم خواهش میکنم وبلاگ و اینترنت رو ول کنین و برین برام دعا کنین وگرنه کارم زار میشه . منم دارم درسامو میخونم. الان داشتم از اینجا رد می شدم گفتم یه سلام اهوالپرسی بکنم بد نیست. خب خوبین الحمدلله. دیگه باید برم. دعا...
-
شعر معلم
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1386 18:24
سلام داداشم آقا معلم یه شعر خیلی جالب تو قسمت نظرات مطلب قبلی برام نوشته که خیلی به دلم نشست دوست دارم شما هم بشنوین: اینم شعر معلم: عارفان با عشق عالم می شوند بهترین مردم معلم می شوند عشق با دانش متمم می شود هر که عاشق شد معلم می شود. خدا نگهدارتون باشه.
-
روز معلم
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1386 13:40
با سلام خدمت دوستان عزیزم امروز روز معلمه و من این روز رو به تمامی معلمین زحمت کش تبریک میگم و از خدا میخوام که همیشه سالم و و با نشاط باشن تا بتونن به بچه ها درس زندگی بدن. و خصوصا این روز رو به آقا معلم ( داداشمه تو لینک وبلاگم ببینین ) تبریک میگم و براش آرزوی سلامتی می کنم. یه جایی یه جمله دیدم خیلی به دلم نشست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1386 11:47
سلام. بازم دیر کردم . کلاسامون داره تموم میشه و کمکم از نو فصل امتحانات داره شروع میشه بازم یه هفت خوان دیگه رو باید پشت سر بذاریم. (آخه کجای دنیا دو تا دانشگاه رو با هم میخونن ؟ ) تا من باشم دیگه هوس دو تا لیسانس با هم نکنم. بگذریم....... یه شب که به شاگردم علی سر زدم بهم گفت که برام یه نقاشی بکش. من گفتم: تو که...
-
شروع
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 00:59
سلام. می بخشید که مدتی نبودم. ( یه جور میگه انگار همه منتظرشن ) . نوروزه دیگه منم یه سفر کوچولو رفتم و یه سر زدم به شهری که هفت سال اونجا بودم و درس می خوندم و درس میدادم و کلی خاطرات ازش دارم. امسال بهترین روزای نوروز برام وقتی بود که شاگرد عزیزم اومده بود دیدنم و سه چهار روز پیشم موند. سعی کردم حسابی بهش خوش بگذره ....
-
نوروز ۸۶
جمعه 3 فروردینماه سال 1386 01:02
سلااااام. سلام به همه ی دوستای گلم سال نو همگیتون مبارک باشه امیدوارم سالها زندگی با عزت و سلامت و سر افرازی و همراه با پیروزی داشته باشید. خبرای خوب براتون دارم. داداش دومانم داره بهتر میشه و دو روزه که حال عمومی داداشم بهتره امروز به باباش زنگ زدم و گفت: براش دعا کنین تا عفونتاش عود نکنه و نیاز به جراحی نداشته باشه...
-
دومان
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1385 22:17
سلام. اومدم یه کم درد دل کنم. امروز رفتم یه چند تا خبر از دومان که تو مطلب قبلی در موردش خوندید گرفتم. بیچاره بد جور سوخته از سینه گرفته تا پشتش و صورتش و لب هاش و گوش و بینی همش ذوب شدن. نمیدونید چقدر بچه ی قشنگی بود وقتی نگاش می کردم با خودم می گفتم که خدا چقدر زیبا خلقت میکنه و دوست نداشتم نگاهم رو از رو صورتش...
-
حوادث
جمعه 25 اسفندماه سال 1385 21:16
سلام. امروز خیلی دلم گرفته تا وقتی تعطیل نکردن می نویسم ( تهدید کردن ۱۰ دقیقه دیگه تعطیله ) . چه قدر بنالم از این چهارشنبه سوری. یه بچه که چهار سال بیشتر نداشت ۵۰ درصد سوخته. بچه ای که باباش مهندسه و در ۴۸ سالگی ازدواج کرده و دو سال بعد همسرش موقع زایمان به رحمت خدا میره. این باباهه اینقدر بچش رو دوست داشت که حتی حاضر...
-
بازگشت همه به سوی اوست
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1385 10:40
سلام. بعد از اینکه سه چهار روز رفتم خونه صبح دوشنبه اومدم دانشکده که حالم خوب که نشد هیچ بدتر هم شدم ( سرما خورده بودم ) . وقتی تو خوابگاه اومدم دیدم یکی از دوستام اونجاست و یه خبر بدی بهم داد. خبر فوت یکی از دوستانم که اسمش محمود بود. من با نوشتن این مطلب نمی خوام ناراحتی زیادم رو بیان کنم بلکه می خوام درباره ی دوستم...
-
گلستان بچه ها
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1385 01:05
سلام . امروز یه وبلاگ خیلی جالب دیدم حتما ببینید همه چیز رو متوجه میشید.اسمش هم هست گلستان بچه ها http://armaghane-mehr.persianblog.com/ موفق باشید.
-
یوسف
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1385 22:19
سلام . امروز می خوام از شاگردم براتون بگم البته الان دیگه شاگردم نیست ولی داداش کوچولوی منه یعنی مثل داداشم دوستش دارم و اونم به من میگه کاکا ( یعنی داداش بزرگتر ). اما اصل موضوع: سال اولی که برای تدریس به شهرشون رفتم روز اول کلاس دیدم که اسمش هست ولی خودش نیست البته من یه هفته بعد از شروع کلاس به شهرشون رفتم. روز...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 14:29
سلام دوستان ببخشید که خیلی سرم شلوغه و جیبم خالی و کافی نت گرون انتخاب واحد نزدیک و شهریه گرون و در آمد کم و دست و دل باز و پول توی جیبم فراری و تورم بالا و تخم مرغ دونه ای صد تومان و کرایه تاکسی گرون و گرجه !( آها یادم نبود ارزون شده )و مردم گرفتار و مسوولین در خواب و مردم در عذاب و . . . بازم بگم ؟ یا این بهونه ها...
-
امتحان
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1385 12:47
سلام این ترم دس روان شناسی اجتماعی داشتم. از اولین جلسه سر کلاس حاضر شدم و بدون غیبت تا آخر ترم ادامه دادم. یه تحقیق که درر مورد کودکان خیابانی بود هم نوشتم . اونم با چه مشقتی باید به اداررات بهزیستی سر می زدم و به خود کودکان سر می زدم و اشون عکس میگرفتم. خلاصه با هر بدبختی که بود تحقیق رو تحویل استاد دادم به انتظار...
-
برادرم آقا معلم
جمعه 29 دیماه سال 1385 21:25
سلام. دیشب تلفنی خبردار شدم که تو هفته نامه خانواده همشهری گزارشی چهار صفحه ای از برادرم آقا معلم چاپ شده نمیدونید چقدر ذوق زده شدم. تا دیر نشده برید بخرید و بخونید. آدرس وبلاگش هم تو لینکها هست.
-
غدیر
شنبه 23 دیماه سال 1385 12:01
سلام تو وبلگ پزواک که تو لینک روزانه هم هست یه مطلبی در مورد غدیر نوشته بود و من جوابی براش نوشتم شاید براتون جالب باشه مطلب پزواک: غدیر چه بود و چگونه پیش آمد؟ غدیر بر حسب امر خداوند متعال و از آیه تبلیغ آغاز شد: یـا ایـها الرسول بلغ ماانزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه یعصمک من الناس ان اللّه...
-
تبریکات
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 14:08
سلام خدمت دوستان به علت کمبود وقت اینجوری نوشتم منو ببخشید چون فصل امتحاناته: روز جهانی کودک را بعدا بعد ( مخالف پیشاپیش ) به همه ی کودکان دنیا تبریک میگم و از خدا می خوام که اونا رو همونطوری که پاک خلقت کرده پاک نگه داره. این روز رو به اون کودکانی تبریک میگم که هر روز می بینمشون به اون کودکی که وسیله ی گدایی قرار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 آذرماه سال 1385 13:54
سلام دوستان مدتیه که حسابی مشغولم و کمتر میتونم بیام و مطلب بنویسم. امروز بعد از دو هفته اومدم و دیدم که حسابی منو شرمنده کردید با نظرات قشنگتون بازم از این کارا بکنید. باید بگم که دوباره فصل امتحانات شروع شده و این ترم با ۲۰ واحد در انتظارمه . به همین دلیل نمی تونم مدتی بیام ولی از شما می خوام منو فراموش نکنید یه سر...
-
بارون
شنبه 11 آذرماه سال 1385 10:49
باز باران با ترانه با گهرهای فراوان می خورد بر بام خانه سلام امروز بندرعباس تبدیل شده به بندر سیبری و هوا خیلی سرد شده بارون خیلی خوبی اومده و هنوزم داره میاد . کاش یه دوربین دیجیتال داشتم براتون عکس میگرفتم و میذاشتم تو وبلاگ اما: . . . دیجیتالم کجا بود؟ ! ! باید خدا رو شکر کنیم که با این همه گناهی که مرتکب میشیم...