داداش کوچولو
داداش کوچولو

داداش کوچولو

دومان

سلام.

اومدم یه کم درد دل کنم. امروز رفتم یه چند تا خبر از دومان که تو مطلب قبلی در موردش خوندید گرفتم.

بیچاره بد جور سوخته از سینه گرفته تا پشتش و صورتش و لب هاش و گوش و بینی همش ذوب شدن.

نمیدونید چقدر بچه ی قشنگی بود وقتی نگاش می کردم با خودم می گفتم که خدا چقدر زیبا خلقت میکنه و دوست نداشتم نگاهم رو از رو صورتش برگردونم. الان اون بچه به این روز افتاده که وقتی یه نفر از ملاقات کننده ها دیدش از حال رفت و حالش به هم خورد.

حالا ببینید به خاطر چی به این روز افتاده! یه زن که خیر سرش استاد دانشگاه هم هست به نگهبان برجی که توش نشستن گفته برو چهار تا شیشه الکل بخر که آتیش روشن کنیم برای چهارشنبه سوری و نگهبان هم اول قبول نکرده و گفته خطرناکه ولی با اسرار اون زنه رفته و بچه ها که خودتون میدونید دوست دارن ببینن و یه کم الکل ریخته رو لباس دومان و کسی متوجه نبوده یه دفعه آتیش شعله ور میشه و بلافاصله دست نگهبان میسوزه و اون زنه هم یه کم آستینش آتیش میگیره ولی سریع خاموشش میکنه. ولی دومان کوچولو بلوزش آتیش میگیره و فقط داد میزده و میدویده و هیچ کس نمیاد کمکش کنه اون زنه که فقط نگاه میکنه و نگهبان هم که خودش سیزده چهارده سالش بیشتر نبوده  مشغول دست خودش بوده که خاموشش کنه . و بقیه بچه بودن. این دومان اینقدر میدوه تا وقتی که باباش از طبقه ششم میرسه و وقتی میرسه لباسش ریز ریز شده بود و خودش خاموش شده بود و یه بچه برشته شده رو میبینه البته خدا بهش رحم کرده که زنده مونده از سینه به بالا همش سوخته.

بذارید یه چیزی بگم امیدوارم به کسی بر نخوره: بابا تا کی میخوایم این رسم آتش پرستی رو داشته باشیم این چهارشنبه سوری از رسومات اوناست . تا کی میخوایم گرفتار رسوم اونا باشیم. بابا ما مسلمانیم با یه دین کامل . خب چند تا بچه باید هر سال بسوزن تا باور کنیم این کارا اشتباهه؟

اگه ادامه بدم خیلی میشه ولی خیلی دلم پره کاش ......

خب......

خدا حافظ.....

نظرات 4 + ارسال نظر
مادر تنها دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:23 ق.ظ http://tanhaian.persianblog.com

سلام پسرم. بمیرم برای اون بچه چه زجری کشیده. اما پسرم سنتها بد نیستن این ماییم که با بی فکریامون اونا رو خراب می کنیم. آخه کدوم آدم عاقلی در محوطه مسکونی آتیشی که برای بازی بچه هاست رو با سه شیشه الکل روشن می کنه؟ در ضمن داداشتم دلش برات تنگ شده پسرم.

بهار، مامان دانیل چهارشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ب.ظ http://daniel-sh.blogfa.com/

سال نو مبارک...
مرسی از حضور دوباره شما،
به نظر من خوبه که این قدر مهربونید و به فکر دیگران، ولی با توجه به سنی که داری بد نیست به چیزهای مثبت هم بیشتر فکر کنی و حتی در وبت بنویسی، می دونی برای بار دوم که به وبت اومدم احساس کردم بیشتر به منفی ها فکر می کنی تا مثبت ها، یه کم بیشتر فکر کن!!! دنبال دریافت انرژ ی های مثبت هم باش و در کنارش با دیگران هم همدردی...
ببخشید اگر موعظه وار صحبت کردم، آخه مثل داداش کوچک خودم می دونم شما رو...
امیدوارم پست های مثبت تر هم ببینم...
شاد و بهاری باشید.

اسطوره چهارشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:04 ب.ظ

متاسفم برای کسانی که انطور ابلهاته می خوان رسم و رسومات قدیم رو اجرا کنن و کاری به این ندارن که در این بین چه بلایی سر بقیه میاد

sayed پنج‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:52 ق.ظ http://rooydar.net

بسیار عالی و جذاب سال نو رو به شما دوست عزیز تبریک میگم امید وارم که همیشه خرم وسبز باشی
www.rooydar.net

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد