داداش کوچولو
داداش کوچولو

داداش کوچولو

مهد قرآن

سلام.

این روزا خیلی دیر به دیر فرصت می کنم بیام. خیلی سرم شلوغه از صبح تا شب تو هفت جای مختلف کلاس دارم . بیشترشون کلاس قرآنه. شاگردام هر کدوم یه دنیایی هستن. یکیشون اول با گریه میومد و از من می ترسید ولی الآن باید با گریه ببرنش چون حاضر نیست ولم کنه . یکی از شاگردام تو دبستان دانش زنگ تفریح از پشت پنجره‌ی دفتر داشت نگام می‌کرد بهش گفتم من که الآن سر کلاستون بودم مگه از دیدنم سیر نشدی؟ میدونید چی گفت؟ گفت: نه آخه شما از پیش خدا اومدی ! !  من موندم که چی بگم . اتفاقا اینقدر خجالتی و با ادبه که من مونده بودم این چجوری داره با من حرف میزنه! بعضیاشون هم هستن که هنوز باید مامانشون کنارشون بشینه تا تو کلاس بمونن البته معمولا چهار ساله ها اینجوری هستن.

اما چیزی که مهمه اینه که بچه ها چه قلب پاکی دارن و این مسئولیت ما رو بیشتر میکنه اونا ما رو به چشم بهترین آدم ها نگاه می کنن و از کارای ما الگو برداری می کنن حالا وای به روزی که ما جلو اونا کاری ازمون سر بزنه که نباید سر میزد. به همین دلیل معمولا ته دلم دلهره دارم خیلی مواظب حرفام هستم و همچنین کارام. اگه یه وقت هم یه کار اشتباهی ازم سر زد سریع بهشون می گم من اشتباه کردم شما نباید این کار رو بکونین. خلاصه یه جوری باید متوجهشون کرد.

مسجدی در آمریکا - افطار (مواظب قلب پاکش باش )

خدایا همه‌ی کودکان را سالم و سلامت و پاک نگه دار.

آمیــــــــــن