داداش کوچولو
داداش کوچولو

داداش کوچولو

شروع

سلام.

می بخشید که مدتی نبودم. ( یه جور میگه انگار همه منتظرشن ) .

نوروزه دیگه منم یه سفر کوچولو رفتم و یه سر زدم به شهری که هفت سال اونجا بودم و درس می خوندم و درس میدادم و کلی خاطرات ازش دارم. امسال بهترین روزای نوروز برام وقتی بود که شاگرد عزیزم اومده بود دیدنم و سه چهار روز پیشم موند. سعی کردم حسابی بهش خوش بگذره . کلی جاهای دیدنی شهرمونو بهش نشون دادم. الان که رفته خیلی جاش خالیه و دلم براش تنگ شده.

 شاگرد گلم یوسف

اما یه خبر از دومان کوچولو :

امروز به باباش زنگ زدم گفتن تهرانیم و شنبه قراره عمل بشه از ناحیه ی کتف و شانه و صورت . ظاهرا بد جور سوخته باباش می گفت صورتش پنجاه پنجاهه دعا کنین نیازی به عمل نداشته باشه. براش دعا کنین همون دعایی که تو پست قبلی نوشتم.

اه برو کنار ...... با این مگسه هستم که هی میشینه رو مانیتور آخه چراغ خاموش دارم می نویسم و همه خوابن.....

بگذریم..... شنبه هم قراره برم بندر و به درسام برسم. شروعی که اسم عنوانه اینجاست . یعنی درسا و کلاسا و همچی داره شروع میشه . اگه یه هفته دیگه مرخصی بیشتر بود دیوونه می شدم. خسته شدم . برم بابا درسامو بخونم. ( آره با اون درس خوندنت کسی نفهمه فکر میکنه خیلی درسخونی)

خیلی ممنون که تحملم کردید حالا خواهش می کنم خونسردیتون رو حفظ کنین و یه نفس عمیق بکشین و سعی کنین دوباره به حالت عادی برگردین.......

............... برگشتین ؟............

خب خدا نگهدارتون باشه.

نظرات 6 + ارسال نظر
مادر تنها جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:48 ق.ظ http://tanhaian.persianblog.com

سلام داداشی. مرسی که به مامانم سر می زنی. امیدوارم درساتو با موفقیت پشت سر بذاری و به کاری که خودت دوست داری بپردازی. از خدا می خایم که حال دومان عزیز هم زودتر خوب بشه و زودتر برگرده پیش بابای مهربونش و بتونه به مدرسه اش برگرده.
راستی ایمیلت به مامانی نرسیده.
داداش کوچولوترت

فرناز یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 07:19 ب.ظ http://farab22.blogfa.com

دلم برای دامون کوچولو خیلی سوخت
خدا کنه زودتر خوب بشه
از امشب براش دعا می کنم

تدبیر دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:38 ب.ظ

سلام داداشی واقعا درسخونی یا ...
امیدوارم موفق باشی ما که درس و مشقمون می مونه شب امتحان مگه وقت داریم
خوشحال شدم ولی هنوز یه سوال ازت دارم و ....

سروناز دوشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:42 ق.ظ

سلام خوبی
کجایی پیدات نیست
نکنه باز رفتی توی فکر
مگه بهت نگفتم که نرو توی فکر یهو گم میشی و حالا بیا و درستش کن
کاشکی شاگردت تابستون بیاد اخه منم بگی نگی یه ذره دلم براش تنگ شده
شاد باشی

مادر تنها دوشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:23 ق.ظ

سلام داداشی. پس چرا ازت هیچ خبری نیست؟

تپه های شنی چهارشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:11 ب.ظ

سلام
چرا اینا رو برامون تعریف نکردی من هم که خیلی وقته اپ نکردم و به هیچکس هم سر نزدم اما دعا میکنم این طفل معصوم هر چه زودتر خوب بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد