داداش کوچولو
داداش کوچولو

داداش کوچولو

مهد کودک

سلام دوستان

امروز اومدم با یه درد دلی تازه این دفعه در مورد خودم. این ترم کار عملی داریم و بابت انتخاب این واحد عملی ۲۴۰۰۰ تومان پول دادم و واحد به این صورته که باید به یه مهد کودک بریم و گزارش تهیه کنیم از سیر تا پیاز مهد کودک . ما  هم از خدا خواسته ( به علت علاقه ی شدید به کودکان ) رفتیم دنبال مهد کودک یه مهد کودک رفتیم و با یه خانم که مدیر اونجا بود صحبت کردیم و اون هم موافقتش رو اعلام کرد . اما بعد از تعطیلات نوروز که وقت شروع کار بود یه روز رفتیم به اونجا و به گرمی از ما استقبال شد. مرحله ی اول گزارش تقریبا داشت تموم می شد که یه آقایی که خیلی . . .  ( این قسمت توسط خواننده تکمیل شود ) بود اومد و گفت من مدیر اینجا هستم و شما دیگر حق ندارید پا به اینجا بگذارید . علت:چون مرد ( آقا ) هستید . من گفتم که قبلا با اومدن ما موافقت شده و ضمنا مدیر اینجا هم یکی دیگه بود . اگه مخالفید چرا قبلا نگفتید؟ گفت حالا دارم میگم همینه که هست. منم که کاری نمیتونستم بکنم . یه نگاه به معلم های مهد کردم دیدم همه شرمنده هستند و سرها پایین افتاده. آخه خیلی با بچه های مهد انس گرفته بودم و همچنین بچه ها . اونم در مدت فقط یک ساعت. وقتی می خواستم از کلاس برم بیرون بچه ها با تمام وجود فریاد میزدند و مخالفت می کردند ولی چاره چه بود . منم  به بچه هاچیزی در این مورد نگفتم و گفتم من بر میگردم. ( در مورد انس گرفتن بچه ها با من در مطلب آینده اگه خدا بخواد توضیح میدم )

 روز بعد به یه مهد دیگه رفتم بازم همین جواب رو بهم دادن و گفتند : (آقا) قبول نمی کنیم. خلاصه دو هفته کل شهرستان رو گشتیم و این جواب رو شنیدیم. تا اینکه یه مهد کودک خیلی کوچک با تعداد کمی دانش آموز ما رو قبول کردن. خدا خیرشون بده واقعا همکاری میکنن.

اما: مگه آقا بودن چه عیبی داره ؟ مگه آقا یا یه مرد نمیتونه احساس داشته باشه؟ !! نمیتونه محبت بکنه؟!!! چرا همه فکر میکنن که فقط خانمها مخصوص این کار هستند؟ نه نه هرگز این طور نیست . مگه شما آقای داریوش فرضایی ( عمو پورنگ ) رو نمیشناسید؟ مگه اون تو کارش موفق نیست؟ ( البته همه ی کاراش رو قبول ندارم ) . من به جرات میتونم بگم که علاقه ام نسبت به کودکان و موفقیتم در این زمینه بیشتر از آقا داریوشه. البته منظورم حسادت نیست و برای ایشون هم احترام قائلم و براش آرزوی موفقیت بیشتر می کنم . اما کسانی که منو میشناسن بهتر حرفمو میفهمن و این موضوع رو احساس میکنن . چرا یه نفر مثل من با این همه علاقه باید اینجوری دردسر بکشه و دخترای دانشجوی هم رشته ام که همش حرف از بی علاقگی و تغییر رشته و نداشتن حوصله ی بچه به راحتی قبولشون میکنن؟

چون من آقا هستم و اونا خانم؟ این انصافه؟  شما بگید . . . . منتظرم. 

دوباره

با عرض سلام خدمت دوستان

بازم اومدم و امیدوارم که منو ببخشید از اینکه مدتی مطالبی نمی نوشتم

 این دفعه یه خبر خوب دارم . احسان یادتون هست ؟ اگه یادتون رفته مطلب قبلی رو بخونین . الان از تهران اومده و خدا شفاش داده و بیماری تومر مغزیش هم الحمدلله خوب شده . ولی هنوز نمیتونه خوب راه بره ولی یواش یواش داره حالش بهتر میشه . براش دعا کنین تا کاملا حالش خوب بشه.

تا بعد . . .