داداش کوچولو
داداش کوچولو

داداش کوچولو

ابوالفضل کوچولو

سلام بازم اومدم با یه درد دلی تازه:

تو دانشگاهمون یه بوفه بود که یه خانم اونجا کار میکرد این خانم یه بچه داشت که تنها بچه اش بود اسمش ابوالفضل بود . خانواده ی فقیری بودن و دانشگاه ماهانه ۱۲۰ هزار تومان از اونا به خاطر امتیاز بوفه داری میگرفت که نهایتا ورشکست شدن و رفتن اما من تو این مدت باهاشون آشنا شدم . یه شوهر داشت که دکترا گفتن ۶ ماه الی یک سال بیشتر زنده نمیمونه ( به خاطر اعتیاد ) زن بیچاره باید از صبح تا شب کار کنه و خرج بچه و شوهر معتادش رو در بیاره . یه روز من بهش پیشنهاد دادم که میتونم برای بچه ات کلاس آموزش قرآن بزارم می خواستم یه کمکی بهشون بکنم . خانمه گفت من تو هزینه هاش موندم . من گفتم من هزینه ای نمیگیرم . از خوشحالی نمیدونست چی بگه . حالا مدتیه که با ابوالفضل کلاس دارم و چیز های زیادی متوجه شدم که . . . .

ادامه دارد . . . . .

نظرات 3 + ارسال نظر
محمدرضابرترانگ سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:36 ب.ظ http://pcit.mihanblog.com

سلام داداش کوچولو
من همین پیش پای شمام فعلا ساکن خمیرم ولی اصلیتم کهورستونی اه از آقا عادل بپرس

دبیر ریاضی سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:09 ب.ظ http://rooydar.blogsky.com

سلام داداش کوچولو
خیلی وقته ندیدمت
یه مطلب در باره اموزش ریاضی کودکان
گذاشتم تو وبلاگم ببین بد نیست.

ابراهیم دریا چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:42 ب.ظ

آقا زودتر بقیه ش رو بگو داشتیم حال میکردیم زدی تو حال ما عجب بد بختیه ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد