داداش کوچولو
داداش کوچولو

داداش کوچولو

آموزشی

سلام خدمت دوستان گلم. 

الحمد لله آموزشی تموم شد. با همه ی خاطرات تلخ و شیرینش. بهترین استفاده ای که از این دوران داشتم یکیش این بود که شکر خدا ۱۳ کیلو لاغرتر شدم. ولی سیرجان چه هوایی داشت. سرود و خشک. یه روز که نظافت می کردیم. یه سطل آب ریختم جلو سرویس رفتم سطل دوم رو پر کردم اومدم دیدم اون آبها تبدیل شدن به لایه های ضخیم یخ. مربی اومد دید گفت کی آب ریخته من گفتم من ریختم. گفت بچه کجایی؟ گفتم: بندرعباس. گفت: حق داری. بابا اینجا بندر نیست این یخ ها تا یه هفته آب نمیشن. و درست همین طور بود. حتی ظهر هم یه قطره آب از اون یخ ها نمی چکید. مثل یه تخته سنگ اونجا به زمین چسبیده بود. ما توی این سرما داشتیم آموزش می دیدیم. یه شب که پاس برجک بودم ساعت ۵ صبح بود و هوا کمکم داشت روشن می شد. چون یه کم رطوبت می ریخت کل اشیاء دور و برم برفک زده بود. از بوته ها گرفته تا شن های روی زمین و میله ها و ستون های برجک و چراغ تیر برق خلاصه همه چی. یه پوست کیک روی زمین افتاده بود اصلا معلوم نبود چه رنگی هست زیر برفک پنهان شده بود. خلاصه یکی از بزرگترین مشکلات ما سرمای بیش از حد هوا بود که بعضی مواقع به ۱۲- هم می رسید.اما الحمدلله تموم شد. امیدوارم در ادامه وضعیت بهتر باشه. 

برام دعا کنین.  

خدا نگهدار